معنی حلیم او - جستجوی لغت در جدول جو
حلیم او
لعاب برنج
ادامه...
لعاب برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلیمو
(حَ)
بیخ حماض بری است. بشیرازی بیخ رستنی باشد که آنرا حماض البقر و حماض البری گویند و به فارسی ترشینک خوانند. (برهان) (آنندراج)
ادامه...
بیخ حماض بری است. بشیرازی بیخ رستنی باشد که آنرا حماض البقر و حماض البری گویند و به فارسی ترشینک خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حلیم پز
نادرست نویسی هلیم هریسه گوشتبا گندم با هلام نادرست نویسی هلیم پز هریسه پز
ادامه...
نادرست نویسی هلیم هریسه گوشتبا گندم با هلام نادرست نویسی هلیم پز هریسه پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حلیمو
حلیمو
ترشینک از گیاهان
ادامه...
ترشینک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کلین او
آب و خاکستر که درگذشته لباس های کثیف و ظروف را با آن می شستند
ادامه...
آب و خاکستر که درگذشته لباس های کثیف و ظروف را با آن می شستند
فرهنگ گویش مازندرانی